وبگاه حسین کریمی

با شما سخن میگویم...

۹ مطلب با موضوع «ادبیات پارسی» ثبت شده است

از باغ میبرند چراغانی ات کنند - فاضل نظری

شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ب.ظ

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
 از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
 گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند
 
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۴
حسین کریمی

شعر « آب اجل » سیف فرغانی

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۰۹ ق.ظ

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۹
حسین کریمی

معرفی کتاب زن٬عشق٬شعر نوشته مجتبی جعفری

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ب.ظ

کتاب زن عشق شعر

 

کتاب فوق با موضوع ادبیات تطبیقی و بررسی اشتراکات دو شاعر زن :سیمین بهبهانی و غاده السمان به قلم مجتبی جعفری است که مشخصات آن در زیر آمده است:

 

نام کتاب:زن٬عشق٬شعر

نگاهی تطبیقی به مضامین مشترک در اشعار سیمین بهبهانی و غادة السمان

نویسنده: مجتبی جعفری

تیراژ: ۱۰۰۰ جلد

تاریخ چاپ: اول ۱۳۹۴

صفحه و قطع: ۱۴۸ صفحه/ رقعی

ناشر: لوح محفوظ

قیمت:۱۵۰۰۰۰ ریال

تلفن مرکز پخش: ۰۹۱۹۲۲۰۰۹۹۲

جهت خرید با شماره ذکرشده یا مدیر این وبلاگ مکاتبه نمایید.

*******

بخصی از کتاب:

«سیمین بهبهانی دل نگران زنی است که درک و جهان بینی او از محدوده چهاردیوار خانه اش فراتر نرفته و قربانی اعمال روزمره ای است که زنان در چنبره آن گرفتارند و استعداد و هنر خودشان را می میرانند و می کوشد زن را از این بیهوده بودن رهایی بخشد و شعله امیدی فراراه آینده اش نگاه دارد....»

مؤلف

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۹
حسین کریمی

شعر تشییع در تبعید سروده مجتبی جعفری

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۷ ب.ظ

تشییع در تبعید


هر شب من و طعم گسِ تکرار

تقدیرم از روز ازل این بود

یا ایها البدبختی از آغاز

پیمانه ات خوناب چرکین بود


من زندگی را مرگتر دارم

با تلّی از بغض ترک خورده

پشت چراغی تا ابد قرمز

با آرزوهای کتک خورده


اردیبهشت طعم جهنم داشت

میلاد نه، میعاد هجرت بود

در قحط سال غربت و ماتم

بانگ غراب و بوم دهشت بود


من ساز ناکوک زمین بودم

مجنون ترین بیدِ تبر خورده

معجونی از عصیان و دلشوره

شیرین ترین فرهادِ سرخورده


با پیکر بی جان و فرسوده

با لرزشی بر استخوانِ پشت

سخت است حالم را بدانی سخت

روزی که میلادم مرا می کشت


همچون پل بی عابر تنها

در رخوت خاموشی و حسرت

آوار صدها کوه بر گردن

لنگ عبور خویش با وحشت


ققنوس گنگ تیره بختی ها

جا مانده از خاکستر افسوس

چون بختکی آتش به بختم زد

آوار شد کابوس بر کابوس


در مسلخ دژخوی مرگ اندود

دلق هویت پاره و مخدوش

در این گُم آبادِ ستیهنده

خوف و عنا همخانه و همدوش


در این عبوسین شب، شبِ ممتد

در انزوای تیره ی معهود

با پیکری دلخسته و مسلول

سهم من از دنیا فقط این بود


تن زخمی از پادافرهِ هستن

با طالعِ کژفهمِ کوژ اندیش

عجز و عزا و رخوت و خلسه

ژرفِ شگرفِ ورطه ی تشویش


در بستر جبر و جنون و جور

سردابه ی چرک و فساد و خون

بهت هبوط از عالم فردوس

با حکم یک تبعیدیِ ملعون


در رقصمرگِ یک ملالِ گنگ

در چندش سردابه ی تابوت

چشم انتظار ساعت مردن

چون صائقه در مخزن باروت


مردم چرا هرگز نفهمیدند

این زندگی زهرآبه ی درد است

سگ مرگیِ هر روزه در هضیان

رگبارِ شرمِ تلخِ نامرد است


یلدای غم! خُنیاگرِ حِرمان!

ای زندگی، غم لانه ی اِدبار

بدمستی ات نوشِ خودت باشد

تنگ آمدم، دست از سرم بردار


ای زندگی! دست از سرم بردار

سهمم همیشه زهرِ افیون است

عریانیِ مردن نهیبم زد

این جامِ آخر ساغر خون است


من ماندم و شعر و شب و تاول

در رعشه ی تبدارِ فرسودن

تا ژرفنای پوچی یک گور

در هجو هستی شعر پیمودن


آغشته ی همخوابگی با برگ

سیب هوسناکانه در بستر

مخمور و مست از نشئه ی آغوش

آشفته از گَس بوسه ی پَرپَر


دیگر نمیخواهم بهشتت را

در نازکای مخملِ موهوم

حیّ علی شرّالعمل برخیز

در این قمارِ پای تا سر خون


در این قمار یکسره با باخت

در دستخونِ زادن و بودن

بر شطّ رنجِ بی سرانجامی

مات از مشوّش خواب فرسودن


با وعده ی نان و شراب و عشق

عطرِ نوازش، بوسه ی کشدار

بر زخمِ ناسورم نمک پاشید

موسیقیِ تکرارِ ناهنجار


" بیگانه" در بیغوله ی عسرت

آزرده از این خلقت مشئوم

افتاده یکسر در حضیضِ وهن

از مُرده ریگِ زندگی محروم


#مجتبی_جعفری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۷
حسین کریمی

شعر لنگر تسکین از قیصر امین پور

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۴ ب.ظ

با توام

ای لنگر تسکین!

ای تکان‌های دل!

ای آرامش ساحل!


با توام

ای نور!

ای منشور!

ای تمام طیف‌های آفتابی!

ای کبود ارغوانی!

ای بنفشابی!

با توام ای شور ای دلشوره‌ی شیرین!


با توام

ای شادی غمگین!


با توام

ای غم!

غم مبهم!

ای نمی‌دانم!

هر چه هستی باش!

ای کاش...


نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش!

اما باش!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۴
حسین کریمی

غزل نوبهار از حافظ شیرازی

پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۵۰ ب.ظ

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی


من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی


چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی


در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی


نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی


گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی


حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی


(حافظ)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۰
حسین کریمی

شعر پادشاه فصل ها پاییز سروده مهدی اخوان ثالث

يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش


ابر، با آن پوستین سرد نمناکش


باغ بی برگی


روز و شب تنهاست


با سکوت پاک غمناکش


ساز او باران، سرودش باد


جامه‌اش شولای عریانی ست


ور جز اینش جامه‌ای باید


بافته بس شعلهٔ زر تار ِ پودش باد 


گو بروید، یا نروید، هر چه در هر جا که خواهد،


یا نمی‌خواهد


باغبان و رهگذاری نیست 


باغ نومیدان،


چشم در راه بهاری نیست 


گر ز چشمش پرتو ِ گرمی نمی‌تابد


ور به رویش برگ ِ لبخندی نمی‌روید


باغ بی برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟


داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت ِ


پست ِ خاک می‌گوید


باغ بی برگی


خنده‌اش خونی ست اشک آمیز 


جاودان بر اسب  ِ یال افشان ِ زردش می چمد در آن


پادشاه فصل‌ها، پاییز 


(مهدی اخوان ثالث)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۲
حسین کریمی
وبگاه حسین کریمی

اگر هنرمندی ٬ شاعری یا اهل علم و ادبی٬
اگر دلت برای وطنت می تپد٬
اگر آزاده ای و زیر بار زور نمیروی ٬
اگر خوش خلقی و امانتدار٬
تو ... یقینا .. یک « مسلمانی » !

مذهبی ها تک بعدی یا جدای از دیگر مردم نیستند٬ آنهایی که شما آنها را مذهبی میدانستید و شمارا از دین منزجر ساختند اصلا « مذهبی » نیستند!

مسلمان و مذهبی حقیقی تویی و هرکسی که ویژگی های بالا اوصاف اوست..

آخرین نظرات
  • ۹ اسفند ۹۶، ۱۷:۱۵ - علی اصغر
    سلام
  • ۶ اسفند ۹۵، ۰۷:۳۲ - جملک نویس
    خدا قوت
  • ۲۸ بهمن ۹۵، ۱۸:۵۳ - جملک نویس
    آفرین
  • ۱۴ بهمن ۹۵، ۱۲:۲۹ - elahe sodagar
    ممنونم
پیوندهای روزانه